جدول جو
جدول جو

معنی کون کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کون کردن
(رَ نُ / نِ / نَ مو کَ دَ)
مباشرت کردن از راه دبر. جماع کردن از پس. (فرهنگ فارسی معین). لواط. وطی از دبر. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوک کردن
تصویر کوک کردن
در موسیقی مرتب کردن و هماهنگ ساختن آلات موسیقی، پیچاندن فنر ساعت که به کار بیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپ کردن
تصویر کوپ کردن
بریدن زبانزدی در منگیا (قمار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب کردن آلات موسیقی و پیچانیدن فنر ساعت که بکار بیفتد آهنگ دادن ساز ها میزان کردن آلات موسیقی، منظم کردن حرکات دستگاه ساعت بوسیله پیچاندن فنر مخصوص، بانگ زدن (در زبان هروی مستعمل بود) : وی میگفتی که بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم، متغیر ساختن عصبانی کردن، تحریک کردن وادار کردن بعملی: او را کوک کردند برود کشتی بگیرد، بر سر حرف آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرارفتن فاتولیدن رحلت کردن مهاجرت کردن منتقل شدن افراد ایل یا لشکریان از جایی بجایی: سید محمد گفت: دیگر روز نماز عید بگزاردند و سلطان کوچ کرد و نظام الملک سه روز مقام کرد، فوت کردن در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
رحلت کردن کوچ کردن: لشکر مغول نیز بدین خبر از خوف منهزم کوج کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوت کردن
تصویر کوت کردن
روی هم انباشتن، توده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
نابینا ساختن اعماء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کشتن انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوک کردن
تصویر کوک کردن
((کَ دَ))
هماهنگ کردن سازها و آوازها، تحریک کردن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
((کَ دَ))
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوت کردن
تصویر کوت کردن
((کَ دَ))
توده کردن، انباشتن روی هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
((کَ دَ))
قتل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
Blind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
aveugler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
membutakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
ทำให้ตาบอด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
kipofu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
kör etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
目をくらます
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
使失明
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
לעוור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
눈멀게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
blenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
अंधा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
verblinden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
accecare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
cegar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
осліплювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
ослеплять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
oślepiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
cegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
অন্ধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی